۱۳۹۱ تیر ۱۸, یکشنبه

...این طور بگویم که کلا..سخت جوش نمیخورم با آدمها اما..از آنهایی هستم که از یک حدی جلوتر نمیتوانم بروم..یعنی خیلی زود نمیتوانم این کار را بکنم..رفیقی بود میگفت آدمها یا سرد اند و یا سخت اند..آدم های سرد آنهایی اند که نمیتوانند زود ارتباط بگیرند و آدمهای سخت آنهایی اند که نمیتوانند زیاد جلو بروند..همیشه سخت هستم و میدانی گاهی که احساس امنیت نمیکنم سرد هم میشوم..یک اصول احمقانه ای دارم که خب زیاد راحت نیست برایم که ازشان کوتاه بیایم..مثلا اینکه هر صبح باید آب سرد بخورم..قبل از هر چیزی..مثلا اینکه هیچ کس نباید از من بپرسد چرا..مثلا..نمیدانم دیگر،یک چیز های احمقانه ای شبیه این..
اینجا بیشتر با بچه ها گرم گرفته ام و دوست شده ام..اما گاهی فکر میکنم یا مالیخولیا دارم و یا واقعا زیادی شاخکهای دریافت احساسم قوی است،از آدمها دائما در حال گرفتن احساسات و حالاتی هستم که شاید حتی آنقدر درونی است که خودشان هم نمیدانند.
شب اول است و واقعا حتی نمیدانم دقیقا لازم است چه کارهایی را بکنم و نکنم..و یک فکری که دارم،نه فقط درباره ی ایرانی ها که هر مردمانی که عزت نفسشان را ازدست داده اند،تلاش میکنند که جور دیگری باشند..چه طور بگویم..دیده ای مثلا یک دفعه یک تکه پلاستیک را که آتش میزنی چه طور سریع توی خودش جمع میشود..آدمها هم سریع توی خودشان جمع میشوند..گاهی احساس میکنم که مثل یک حلزون ترسیده..بدن لزجم را سریع فرو میکنم توی لاک سفت و محکم ام..اینجا هم همین است..
..قرار است تمام بچه ها توی این خانه ای که هستیم جمع شوند،غذای ترکی درست میکنند و ودکا خریده اند..10 لیر لعنتی از همه مان گرفته اند..نمیتوانم تمام شب به این 10 لیر فکر نکنم..اما خب دیگر..واقعا ما با همه ی محدودیت ها باید بگویم که توی ایران صد بار بهتر از این خارجی های فلان فلان پارتی میگیریم..گلی به جمالمان که هر کاری میکنیم تا تهش میرویم..اما میدانی مشکل اینجاست که بیشتر کارهایمان احمقانه است..

۱ نظر:

  1. نمی دونم دلم می خواد بگم حسابی پارتی کن و بنوش و تا می تونی برقص و حال کن, گور بابای 10 لیر...
    ولی یه جورایی می تونم حست رو بفهمم نسبت به خودت و نسبت به جمعی که درش قرار گرفتی...
    آره رفیق دنیای پر سوءتفاهمیه!
    چرا پست هاتو تو فیس بوک شیر نمی کنی؟
    راستی الان دقیقا چهار روزه گشت ارشاد ندیدی!:D

    پاسخ دادنحذف